دختر: عشقم شرط بندی کنیم ؟؟؟ پسر: باشه خانومم ... بکنیم ... دختر :
تو نمی تونی 24 ساعت بدون من بمونی ؟... پسر : می تونم ... دختر :
می بینیم ... . 24 ساعت شروع میشه و پسر از سرطان عشقش
و اینکه خیلی زود قراره بمیره خبر نداشته ... 24 ساعت تموم میشه
و پسر میره جلوی در خونه ی دختر ... در می زنه ولی کسی در رو باز نمی کنه .
.. داخل خونه میشه و دختر رو میبینه که رو مبل دراز کشیده
و روش یه یاد داشت هست ... یادداشت : 24 ساعت بدون من موندی
... یه عمر هم بدون من می تونی بمونی عشق من ... دوستت دارم
یه داستان کوتاه تو ادامه مطلبه
پیشنهاد میکنم بخونینش
قشنگه
توسط:BarBie
مرد زنگ در را زد ! کسی جواب نداد . از در وارد خانه
شد و سلام کرد ولی کسی جوابش را نداد ،
همسر به او اعتنایی نکرد ، حتی دختر کوچکش هم به او
توجهی نکرد ، آرام رفت و روی مبل نسشت ،
صدای زنگ تلفن به صدا درآمد ، زن تلفن را برداشت
، صدایی از پشت خط گفت : متاسفانه
همسر شما چند ساعت پیش درسانحه ای جان خود را از دست داده است .
توسط:BarBie
من دیوانه نیستم فقط کمی تنهایم
همین
چرا نگاه میکنی
تنها ندیده ای